من رفتنی ام (فوق العاده زیبا)

من رفتنی ام؟؟!!!

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود

 

فهمیدم با بقیه فرق میکند...

 

گفت:ببخشید یه سوال دارم که خیلی جوابش برایم مهمه!!!

 

گفتم:چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم!

 

گفت:من رفتنی ام!

 

گفتم: ینی چی؟

 

گفت:دارم میمیرم!

 

گفتم:دکتر دیگه ای رفته ای ،خارج از کشور؟

 

گفت:نه همه اتفاق نظر دارن،گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

 

گفتم:خدا کریمه ،انشا الله که بهت سلامتی میده.

 

با تعجب نگاه کرد و  گفت:اگر من بمیرم یعنی خدا کریم نیست ؟

 

فهمیدم آدم فهمیده ای و نمیشه گل مالید سرش.

 

گفتم : راست میگی ،حال سوالت چیه ؟

 

گفت:من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم

 

از خونه بیرون نیامدم!!!کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن.

 

تا یک روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم.

 

خلاصه یک روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم.

 

اما با مردم فرق داشتم ،چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت!

 

خیلی مهربون شدم،دیگه رفتار های غلط مردم خیلی اذیتم نمی کرد.

 

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن!

 

آخه من رفتنی ام و آنها انگار موندنی!!!!

 

سرتو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم !!!

 

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم!

 

ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم!

 

گدا که می دیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب و

 

کتاب کنم کمک میکردم!!!!

 

مثل پیر مرد ها برای هر جوانی آرزوی خوشبختی میکردم.

 

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم!

 

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا

 

خدا این خوب شدن منو قبول میکنه؟؟؟

 

گفتم:بله اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما ...

 

 

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...!

 


ادامه مطلب
[ برچسب:, ] [ ] [ Lovesick ]
[ ]

زنده بودن

[ برچسب:جملات آموزنده, ] [ ] [ Lovesick ]
[ ]

آنروز

[ برچسب:جملات آموزنده, ] [ ] [ Lovesick ]
[ ]

آدمی

[ برچسب:جملات آموزنده, ] [ ] [ Lovesick ]
[ ]

خوب بودن

[ برچسب:جملات آموزنده, ] [ ] [ Lovesick ]
[ ]

صدای باران

[ برچسب:جملات آموزنده, ] [ ] [ Lovesick ]
[ ]

love

نامه فوق العاده زیبا ویکتور هوگو

(نامه ویکتور هوگو)

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی،

و اگر هستی،کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد ،

و پس از تنهاییت ،نفرت از کسی نیابی،

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید...

اما اگر پیش آمد ،بدانی چگونه به دور از

نا امیدی زندگی کنی...

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناسازگار...

برخی نادوست و  برخی دوستدار...

که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی...

نه کم و نه زیاد...درست به اندازه...

تا گاهی باور هایت را مورد پرسش قرار دهند،

که دست کم یکی از آنها اعتراضشان به حق باشد...

تا که زیاد به خود غره نشوی...

و نیز آرزومندم مفید فایده باشی ،نه خیلی غیر ضروری ...

 تا در لحظات سخت،وقتی دیگه چیزی باقی نمانده است،

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد...

همچنین برایت آرزومندم صبور باشی،

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند...

چون این کار ساده ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند؛

و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی...

و امیدوارم اگر جوان هستی،خیلی به تعجیل،

رسیده نشوی...

و اگر رسیده ای،به جوان نمایی اصرار نورزی،

و اگر پیری ، تسلیم نا امیدی نشوی...

 

ادامه  نامه را در ادامه مطلب بخوانید...

 


ادامه مطلب
[ برچسب:جملات آموزنده, ] [ ] [ Lovesick ]
[ ]

انسانها

انسانها چهار دسته هستند ...

دسته اول

آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی هم

که نیستند ،نیستند.

عمده آدم ها اینگونه هستند.حضورشان مبتنی بر فیزیک

است.تنها با لمس ابعاد جسمانی آن هاست که قابل فهم

میشوند.بنابر این اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم

آنانی که وقتی هستند ، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان خود فروختگانی که هویتشان را به ازای

چیزی فانی گذاشته اند.بی شخصیت اند و بی اعتبار.هرگز به چشم

نمی آیند .مرده و زنده شان یکی است.

دسته سوم

آنانی که وقتی هستند ،هستند و وقتی هم که نیستند هستند.

آدم های معتبر و با شخصیت .کسانی که در بودنشان سرشار از

حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند.کسانی که همواره

به خاطر ما می مانند.دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم

آنانی که وقتی هستند ،نیستند و وقتی نیستند ،هستند.

شگفت انگیز ترین آدم ها.در زمان بودنشان چنان قدرتمند

و با شکوه اند که ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم،

اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته

درک میکنیم.باز می شناسیم می فهمیم که آنان چه

بودند.چه می گفتند و چه می خواستند.ما همیشه عاشق

این آدم ها هستیم.هزار حرف داریم برایشان.اما وقتی در برابرشان

قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند اختیار از ما سلب میشود.

سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در

زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و

نگفتیم.شاید تعداد هر کدام از این ها در زندگی هر کدام از ما

به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

میدانستم عاشق بارانی(دلنوشته عاشقانه)

میدانستم عاشق بارانی،

آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم...

تا اشک هایم ابر شود و باران ببارد..

این اشک های من است که بر روی تو می بارد...

آسمان با دیدن چشم های من می نالد...

عشق همین است و راه آن نفس گیر ...

باز هم میخواهم عشق را با تمام درد هایش...

درد هایی که درد نیست چون دوایش تویی...

خیالی نیست دلتنگی ها و بیقراری هایش...

چون چاره اش تویی...

با تو بودن یعنی همین ،یعنی من عاشقم...

بیشتر از تمام عشق های روی زمین ...

عزیزم خیلی دوستت دارم ،تنها همین احساس

است که در دل دارم

این کلام جاودانه را از من بپذیر ،در روزی که قلبم

درونش غوغاست...

این احساس صادقانه را از من بپذیر ،در روزی که حال من

حال خودم نیست....

 

 

 

 

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 30 صفحه بعد

دریافت کد پیج رنک گوگل