خاطرات سهراب سپهری ...!

در خانه آرام نداشتم .از هر چه درخت بود بالا میرفتم .

از پشت بام میپریدم پایین.

من شر بودم.مادرم پیش بینی میکرد که من لاغر خواهم ماند .

من هم ماندم.

ما بچه های یک خانه نقشه های شیطانی میکشیدیم.روز دهم مه 1940 موتور سیکلت عموی بزرگم رو دزدیدیم،

و مدتی سواری کردیم .دزدی میوه را خیلی زود یادگرفتیم.از دیوار باغ مردم بالا میرفتیم و انجیر و انار میدزدیدیم.

چه کیفی داشت!

شب ها در دشت صفی آباد به سینه میخزیدیم تا به جالیز خیار و خربزه نزدیک شویم.تاریکی و اضطراب را

میان مشت های خود میفشردیم.تمرین خوبی بود.هنوز دستم نزدیک میوه دچار اضطرابی اشنا میشود.

خانه ما همسایه صحرا بود.تمام رویاهایم به بیابان راه داشت.پدر و عمو هایم شکارچی بودند.

همران آنها به شکار میرفتم.

بزرگتر که شدم عموی کوچکم تیر اندازی را به من یاد داد.

اولین پرنده ای که زدم یک سبز قبا بود.هرگز شکار خشنودم نکرد.اما شکار بود که مرا پیش از سپیده دم به صحرا میکشید و هوای صبح را میان فکر هایم
می نشاند.در شکار بود که ارگانیزم طبیعت را بی پرده دیدم .

به پوست درخت دست کشیدم.در آب روان دست و رو شستم.در باد روان شدم.چه شوری برای  تماشا داشتم .

خاطرات سهراب سپهری

 

یغما گلرویی !!!

ویلای لب دریا برایت نمیسازم

یا خانه ای که پله های مارپیچش

به سرسره های باشکوه ختم شوند

اما دست دریا را میگیرم

و میکشانمش

پشت پنجره ی همین آپارتمان اجار ه ای

تا لالای گوی خواب هایمان شود

تا صبح.

 


ادامه مطلب

خلاقیت و نقاشی های زیباااااا !!!!!

 

 

 

 

برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب بروید ....


ادامه مطلب

دانلود کلیپ در مورد ترک خودارضایی!

برای مشاهده فیلم فقط کافیست که کد را در گوشی خودتان اسکن نمایید  یا به لینک زیر بروید .

http://www.aparat.com/v/GxTnN

دریافت کد پیج رنک گوگل